الْحَاقَّةُ (1)
رخداد راستین! [[«ألْحَآقَّةُ»: یکی از نامهای قیامت است. از آنجا که قیامت حتماً و قطعاً فرا میرسد و حقیقت و واقعیّت دارد، بدین نام خوانده شده است.]]
مَا الْحَاقَّةُ (2)
رخداد راستین چگونه رخدادی است؟! [[«مَا»: مبتدا، و (أَلْحَآقَّةُ) خبر مبتدا است، و جمله (مَاحاقّه) خبر (ألْحَآقَّةُ) در آیه قبلی است.]]
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ (3)
تو چه میدانی رخداد راستین چگونه رخدادی است؟! [[«مَآ أَدْرَاکَ»: چه چیز تو را متوجّه کرده است؟ تو کَی میدانی؟ قیامت جزو غیب است و غیب دان تنها خدا است. فرا رسیدن قیامت و چگونگی آن، برای انسانها که زندانیان زندان دنیایند، معمّا و راز سربه مهری است. تکرار واژگان و شیوه سخن بدین گونه که در این سه آیه است، برای بیان عظمت مسأله و تأکید بر یقینی بودن آن است. در تعبیرات روزمرّه خود، گاهی میگوئیم: فلان کس انسان است! چه انسانی؟ تو چه میدانی چگونه انسانی است؟ یعنی حدّ و مرزی برای توصیف انسانیّت او نیست. در اینجا دنباله کلام، یا بحث از قیامت و چگونگیآن قطع میگردد و راز بود و راز ماند.]]
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ (4)
قوم ثمود و قوم عاد (رخداد راستین) درهم کوبنده را تکذیب کردند. [[«الْقَارِعَةَ»: یکی از نامهای قیامت است. از آنجا که جهان را در هم میکوبد و حوادث و اهوال آن مردمان را فرا میگیرد، بدان نام خوانده شده است.]]
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (5)
در نتیجه قوم ثمود با عذاب سرکش و سهمگین (صاعقه) نابود گشتند. [[«ثَمُودُ»: قوم پیغمبری به نام صالح بودند. «الطَّاغِیَة»: حادثه و بلائی که شدّت آن از حدّ در گذرد. مراد صاعقه مذکور در (فصّلت / 13) است. صاعقه هم همیشه با لرزش و صدای مهیب همراه است، لذا در (اعراف / 78) رَجْفه، و در (هود / 67) صَیْحَه ذکر شده است.]]
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ (6)
و قوم عاد به وسیلهی تندباد سرد و سرکش و پر سر و صدای ویرانگری نابود شدند. [[«عَادٌ»: قوم پیغمبری به نام هود بودند. «صَرْصَرٍ»: باد تند و ویرانگر و سرد و پر سر و صدا. «عَاتِیَةٍ»: سرکش. سخت ویرانگر.]]
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ (7)
خداوند چنین تندبادی را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گمارد. (اگر در آنجا میبودی) در این مدّت مردمان را میدیدی که روی زمین افتادهاند و انگار تنههای پوک و توخالی درختان خرمایند. [[«سَخَّرَهَا»: باد را مسلّط کرد. باد را گمارد. «حُسُوماً»: پی در پی. ریشه کن کننده و خانمانسوز. حال ضمیر (هَا) یا صفت (سَبْعَ و ثَمانِیَةَ) و یا مفعول مطلق فعل محذوفی است. این واژه جمع حاسِم است، و یا این که مصدر ثلاثی مجرّد است. «فِیهَا»: در آنروزها. درآنجاها. در گذر باد. «صَرْعی»: جمع صَریع، روی زمینافتاده. نقش زمین شده. مرده. حال است. «أَعْجَازُ»: (نگا: قمر / 20). «خَاوِیَةٍ»: فروتپیده (نگا: بقره / 259، کهف / 42، حجّ / 45، نمل / 52). پوک و توخالی. در اینجا مراد پوسیده و متلاشی است.]]
فَهَلْ تَرَىٰ لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ (8)
آیا کسی را میبینی که از ایشان بر جای مانده باشد. [[«باقِیَةٍ»: باقیمانده. بر جای. در اصل: مِن بَقِیَّةٍ بَاقِیَةٍ، یا این که مِن نَّفْسٍ بَاقِیَةٍ. یا به معنی بقاء و اثر است. مصدری است همچون طَاغِیَة، به معنی طغیان (نگا: اعراب القرآن درویش).]]
وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ (9)
فرعون و کسانی که پیش از او بودند، و همچنین اهالی شهرها و آبادیهای زیر و روشدهی (قوم لوط) مرتکب گناهان بزرگ شدند. [[«جَآءَ ... بِالْخَاطِئَةِ»: گناه ورزیدند. مرتکب گناه شدند. «الْمُؤْتَفِکَاتُ»: جمع مُؤْتَفِکَة، شهرها و آبادیهای زیر و رو شده (نگا: توبه / 70، نجم / 53). در اینجا مراد اهالی آنجا، یعنی قوم لوط است. «الْخَاطِئَةِ»: خطا. مراد کفر و شرک و ظلم و فساد و انواع گناهان است. مصدر ثلاثی مجرّد است، همچون عَافِیَة و عاقِبَة.]]
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَابِيَةً (10)
آنان با فرستادهی پروردگارشان به مخالفت برخاستند، و خداوند ایشان را به سختی فرو گرفت (و به عذاب شدیدی گرفتار ساخت). [[«أَخْذَةً»: گرفتار کردن. فرو گرفتن. «رَابِیَةً»: فوق العاده شدید. زیاد و فراوان.]]
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ (11)
ما بدان گاه که (در طوفان نوح) آب طغیان کرد (و از حدّ معمول فراتر رفت، نیاکان) شما را سوار کشتی کردیم. [[«حَمَلْنَاکُمْ»: شما را حمل کردیم. این تعبیر کنایه از اسلاف و نیاکان ما است. چرا که اگر آنان نجات نمییافتند، ما نیز امروزه وجود نداشتیم. «الْجَارِیَةِ»: کشتی (نگا: ذاریات / 3، شوری / 32، رحمن / 24).]]
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ (12)
تا آن (حادثهی نجات مؤمنان و غرق شدن کافران، درس عبرتی و) مایهی اندرزی، برای شما بوده و گوشهای شنوا آن را فرا گیرند و به خاطر سپرند. [[«تَذْکِرَةً»: پند و اندرز. درس عبرت (نگا: طه / 3، واقعه / 73). «وَاعِیَةٌ»: شنوا و نگاه دارنده. به خاطر سپارنده (نگا: / 37).]]
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (13)
هنگامی که یک دم در صور دمیده شود. [[«نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ»: یک دم. دمیدن نفخه نخستین در صور مراد است.]]
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً (14)
و زمین و کوهها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند. [[«دَکَّةً»: یکباره در هم کوبیدن و پخش و پراکنده کردن (نگا: اعراف / 143، کهف / 98). «الْجِبَالُ»: ذکر کوهها بعد از زمین، مراد همواریها و ناهمواریهای زمین است که به هم میخورند و صاف میگردند (نگا: طه / 106 و 107).]]
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (15)
بدان هنگام است که آن واقعه (ی بزرگ قیامت در جهان) رخ میدهد (و رستاخیز بر پا میشود). [[«فَیَوْمَئِذٍ»: این آیه، جواب شرط (إِذا) است.]]
وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ (16)
و آسمان از هم میشکافد و میپراکند، و در آن روز سست و نااستوار میگردد. [[«إنشَقَّتْ»: از هم میشکافد و متفرّق میگردد. «وَاهِیَةٌ»: سست و شُل (نگا: رحمن / 37).]]
وَالْمَلَكُ عَلَىٰ أَرْجَائِهَا ۚ وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ (17)
و فرشتگان در اطراف و کنارههای آسمان (جدید آن روزی) قرار میگیرند، و در آن روز، هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز سر خود بر میدارند. [[«الْمَلَکُ»: فرشتگان. اسم جنس است و در اینجا معنی جمع دارد. «أَرْجَآئِهَا»: أَرْجَآء جمع رَجیِّ، یا رَجا، کنارهها، جوانب و اطراف. ضمیر (ها) به آسمان جدید آن روز بر میگردد (نگا: المصحف المیسّر). «ثَمَانِیَةٌ»: عرش، بردارندگان عرش، ملائکه، کرسی، قلم، لوح، و مانند اینها از غیبیّات است و ما بدانها ایمان داریم و از چند و چون و کم و کیف آنها بیخبریم.]]
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنْكُمْ خَافِيَةٌ (18)
در آن روز (برای حساب و کتاب، به خدا) نموده میشوید، و (چه رسد به کارهای آشکارتان) چیزی از کارهای نهانیتان مخفی و پوشیده نمیماند. [[«تُعْرَضُونَ»: عرضه میشوید. نموده میشوید (نگا: غافر / 46، شوری / 45). بسان میگردید (نگا: هود / 18). «لا تَخْفی مِنکُمْ خَافِیَةٌ»: هیچ نهانی از نهانیهای شما بر خدا پنهان نمیماند. هیچ کاری مخفی و نهانی از کارهایتان بر خودتان و بر دیگران پنهان نمیماند (نگا: طارق / 9).]]
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ (19)
و امّا هر کس که نامهی اعمالش به دست راست او داده شود، (فریاد شادی سر میدهد و) میگوید: (ای اهل محشر! بیائید) نامهی اعمال مرا بگیرید و بخوانید! [[«هَآؤُمُ»: بگیرید!. (هَآء) اسم الفعل است و به معنی (بگیرید). واژه (م) بیانگر جمع بودن مخاطب است که افراد پیرامون او هستند. «کِتَابِیَهْ»: حرف (ه) در آخر این واژه و واژههای: حِسَابِیَهْ، و مَالِیَهْ، و سُلْطَانِیَهْ در آیات بعدی، هاء سکته نامیده میشود و معنی خاصّی ندارد.]]
إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ (20)
آخر من میدانستم که (رستاخیزی در کار است و) من با حساب و کتاب خود رویاروی میشوم. [[«ظَنَنتُ»: به یقین میدانستم. «مُلاقٍ»: ملاقات کننده. رویاروی شونده.]]
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ (21)
پس او در زندگی رضایت بخشی خواهد بود. [[«رَاضِیَةٍ»: رضایت بخش.]]
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (22)
در میان باغ والای بهشت، جایگزین خواهد شد. [[«فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ»: این آیه، بدل (فی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ) است.]]
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ (23)
میوههای آن در دسترس است. [[«قُطُوف»: جمع قِطْف، به معنی میوههای چیده شده، ولی در اینجا به معنی میوههائی است که آماده چیدن است. «دَانِیَةٌ»: نزدیک. در دسترس.]]
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ (24)
در برابر کارهائی که در روزگاران گذشته (ی دنیا) انجام میدادهاید. بخورید و بنوشید، گوارا باد! [[«هَنِیئاً»: گوارا. گوارا باد. «بِمَا»: در مقابل چیزی که. در برابر کارهائی که. «أَسْلَفْتُمْ»: پیشاپیش فرستادهاید و تقدیم داشتهاید (نگا: یونس / 30). «الْخَالِیَةِ»: گذشته. مراد روزگاران دنیا است.]]
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ (25)
و امّا کسی که نامهی اعمالش به دست چپش داده شود، میگوید: ای کاش هرگز نامهی اعمالم به من داده نمیشد! [[«شِمَال»: دست چپ.]]
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ (26)
و هرگز نمیدانستم که حساب من چیست! [[«مَا»: اسم استفهام و مبتدا است.]]
يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ (27)
ای کاش پایان بخشِ عمرم، همان مرگ بود و بس! [[«لَیْتَهَا»: ضمیر (هَا) به (مَوْتَة) یعنی مرگ بر میگردد. شخص کافر آرزو میکند که همان گونه که عقیده داشت، مرگ آخرین لحظات عمر بود، و دیگر زنده شدنی در میان نبود. یا این که ضمیر (هَا) به (حَالَة) و وضع کنونی او بر میگردد که از مقام پیدا است. در این صورت معنی آیه چنین است: ای کاش مرگم فرا میرسید و هم اکنون میمُردم!. «الْقَاضِیَة»: پایان دهنده. قطع کننده رشته حیات.]]
مَا أَغْنَىٰ عَنِّي مَالِيَهْ ۜ (28)
دارائی من، مرا سودی نبخشید، و به درد (بیچارگی امروز) من نخورد. [[«مَا أَغْنی»: (نگا: اعراف / 48، حجر / 84، شعراء / 207).]]
هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ (29)
قدرت من، از دست من برفت! (و دلیل و برهان من، پوچ و نادرست از آب درآمد!). [[«سُلْطَانِیَهْ»: سلطان، عبارت از سُلطه و قدرت است. مراد، هم صحّت بدنی و هم قدرت مقام و هم نفوذ کلام است. دلیل و برهان. در این صورت مراد این است که حجّت و برهان دنیوی او باطل بوده و هم اینک عکس آن ثابت شده است.]]
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30)
(خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور میفرماید:) او را بگیرید و به غل و بند و زنجیرش کشید. [[«غُلُّوهُ»: غل و بند و زنجیرش کنید (نگا: اعتراف / 157، رعد / 5، سبأ / 33).]]
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31)
سپس او را به دوزخ بیندازید. [[«صَلُّوهُ»: او را داخل آتش کنید (نگا: نساء / 10، ابراهیم / 29، یس / 64).]]
ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ (32)
سپس او را با زنجیری ببندید و بکَشید که هفتاد ذراع درازا دارد. [[«سِلْسِلَةٍ»: زنجیر. «ذَرْع»: اندازه و درازا. اندازه گرفتن. «سَبْعُونَ»: هفتاد. مراد تکثیر است. «ذِرَاعاً»: فاصله آرنج تا نوک انگشتان دست. ارش. «أسْلُکُوهُ»: جایگزینش کنید. داخلش کنید.]]
إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33)
چرا که او به خداوند بزرگ ایمان نمیآورد. [[«کَانَ لا یُؤْمِنُ»: در سراسر زندگی دنیویش، ایمان و باور نداشت.]]
وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ (34)
و مردمان را به دادن خوراک به بینوا، تشویق و ترغیب نمیکرد. [[«لا یَحُضُّ»: تشویق نمیکرد. ترغیب نمینمود. «طَعَامِ»: به معنی اطعام، یعنی خوراک دادن است، یا این که مضافی همچون (بذل) محذوف است.]]
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ (35)
لذا امروز در اینجا یار مهربانی ندارد. [[«حَمِیمٌ»: دوست صمیمی. یار مهربان (نگا: شعراء / 101، غافر / 18، فصّلت / 34).]]
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ (36)
و خوراکی هم ندارد مگر از زردابه و خونابه (ی دوزخیان). [[«غِسْلِینٍ»: چرک و خون. شوخابه. خونابه. زردابه. ریم. دوزخیان دارای مکان و عذاب مختلفی هستند و هریک از (ضَرِیع) و (زَقُّوم) و (غِسْلِین) غذای گروهی از ایشان است. یا این که هر یک از اینها - که در حقیقت خوراک نیست - به همه دوزخیان داده میشود، و خوراک ایشان همچون چیزهائی است (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن).]]
لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ (37)
چنین خوراکی را جز بزهکاران نمیخورند. [[«الْخَاطِئُونَ»: مجرمان و بزهکاران. خطاکاران.]]
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ (38)
سوگند میخورم به آنچه میبینید! [[«لآ أُقْسِمُ»: (نگا: واقعه / 75).]]
وَمَا لَا تُبْصِرُونَ (39)
و سوگند میخورم به آنچه نمیبینید! [[«بِمَا تُبْصِرُونَ ... وَ مَا لا تُبْصِرُونَ»: مراد از دیدنیها و نادنیها، همه مخلوقات و موجودات است.]]
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40)
این (قرآن از سوی خدا آمده است و) گفتاری است (که) از (زبان) پیغمبر بزرگواری (به نام محمّد، پخش و تبلیغ میشود). [[«إِنَّهُ»: قرآن. «رَسُولٍ»: مراد پیغمبر اسلام است که از سوی خداوند مبلّغِ کلام آسمانی است (نگا: حاقّه / 43).]]
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ (41)
و سخن هیچ شاعری نیست (چنان که شما گمان میبرید. اصلاً) شما کمتر ایمان میآورید (و به دنبال حق و حقیقت میافتید). [[«قَلِیلاً مَّا تُؤْمِنُونَ»: (نگا: بقره / 88).]]
وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ (42)
و گفتهی هیچ غیبگو و کاهنی نیست. اصلاً شما کمتر پند میگیرید (و یادآور حق و حقیقت میگردید، و درست و نادرست را فرق مینهید). [[«قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: (نگا: اعراف / 3، نمل / 62، غافر / 58).]]
تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (43)
(بلکه کلامی است که) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. [[«تَنزِیلٌ»: (نگا: شعراء / 192، سجده / 2، یس / 5).]]
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ (44)
اگر پیغمبر پارهای سخنان را به دروغ بر ما میبست. [[«الأَقَاوِیلِ»: جمع أَقْوال، و آن جمع قَوْل است همچون اَبابیت جمع اَبْیات، و اَناعیم جمع اَنْعام. این واژه بیشتر به سخنان دروغین گفته میشود.]]
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45)
ما دست راست او را میگرفتیم. [[«الْیَمِینِ»: دست راست. مراد دست راست پیغمبر است (نگا: روح المعانی، روح البیان، کشّاف). منظور جلوگیری از تعدّی به کلام خدا است. همان گونه که میگویند: جلو دستش را بگیرید.]]
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (46)
سپس رگ دلش را پاره میکردیم. [[«الْوَتِینَ»: شاهرگ قلب که خون را به تمام اعضاء بدن میرساند و اگر قطع شود مرگ انسان آنی و حتمی است.]]
فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ (47)
و کسی از شما نمیتوانست مانع (این کار ما در بارهی) او شود (و مرگ را از او باز دارد). [[«حَاجِزِینَ»: جمع حاجِز، به معنی مانِع و رادِع. بازدارندگان. جلوگیری کنندگان. خبر (مَا) است.]]
وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (48)
مسلّماً قرآن پند و اندرز پرهیزگاران است. [[«تَذْکِرَةٌ»: (نگا: طه / 3).]]
وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (49)
ما قطعاً میدانیم که برخی از شما (قرآن را) تکذیب میکنند. [[«مُکَذِّبِینَ»: تکذیب کنندگان.]]
وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ (50)
آخر قرآن، مایهی حسرت و سبب اندوه کافران است. [[«إِنَّهُ»: این که قرآن.]]
وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (51)
قرآن، یقینِ راستین (و حق و حقیقت فرو فرستادهی جهان آفرین) است. [[«حَقُّ الْیَقِینِ»: (نگا: واقعه / 95).]]
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (52)
حال که چنین است. با ذکر نام پروردگار بزرگوار خود، خدا را تسبیح و تقدیس کن. [[«فَسَبِّحْ»: (نگا: آلعمران / 41، حجر / 98، طه / 130). «بِاسْمِ»: به وسیله نام. با بردن نام.]]